
فرسودگی شغلی فقط مختص حوزه مهندسی نرم افزار نیست اما یکی از چالش هایی که اغلب تو این فیلد باهاش درگیرن!
متن اپیزود :
سال گذشته، یک تجربهی خیلی سخت رو توی مسیر شغلیم گذروندم. یک پروژهی خیلی بیسروته که تقریباً هیچ آوردهی فنی هم برام نداشت و فقط هر روز تمام وقتم رو برای اون میذاشتم. از طرف دیگه، باید یک مدیر خودشیفته و دیکتاتور رو تحمل میکردم که انگار کاری جز تحقیر و تخریب کسانی که باهاش کار میکردن نداشت! آره، در نهایت هم برنده شد! ولی الان خیلی ازش ممنونم، چون موقعیت شغلی جدیدم و حقوق بهتری که دارم رو مدیون کارهای اونم. اگه نبود، احتمالاً من کارمو عوض نمیکردم. این تجربهی شخصی من یا یک تجربهی موفقیت از پیدا کردن کار با حقوق بالا نبود. این موقعیتی بود که تعریف آخرین مکالمهی من با یکی از دوستان برنامهنویسم بود. چند وقت پیش، داشتم کتابی به نام از فرسودگی تا آسودگی میخوندم و خیلی منو به فکر فرو برد. دیدم چقدر این فضا برام آشناست و چقدر این فضاها رو تو گپوگفتهایی که تو این سالها با دوستام زدم، میشنوم. دوست من، فرسودگی شغلی رو تجربه کرده بود. فرسودگی شغلی فقط مختص حوزهی مهندسی نرمافزار نیست، اما یکی از چالشهایییه که اغلب در کنار سندرم ایمپاستر، خیلیها تو این فیلد باهاش درگیرن. برای خیلیها، فرسودگی شغلی تو یه برههای ظاهر میشه، و خیلیها هم به مرور دچار این چالش میشن. ولی در هر حالت، تأثیر منفی خیلی زیادی روی کیفیت زندگی و کار آدمها میذاره. به خاطر همین، فکر کردم یکم مکث کردن روی این موضوع میتونه خیلی مفید باشه.
سلام! من محمدم و این یکی از اپیزودهای پادکست "کدشناسی"ه. طبق قرارمون، تو هر اپیزود یه چالش تکنیکال یا غیرتکنیکال رو توی حوزهی مهندسی نرمافزار و برنامهنویسی باز میکنم تا اگه شد، کمی روشون مکث کنیم. توی این اپیزود میخوام در مورد فرسودگی شغلی صحبت کنم. اما وقتی در مورد این موضوع صحبت میشه، بیشتر تمرکز میره روی مباحث پیشگیری از فرسودگی شغلی. اما من میخوام تو این اپیزود در مورد زمانهایی صحبت کنم که عملاً گرفتار این چالش هستیم، و در ادامه، یکم روی اینکه چه کارهایی میشه کرد تا از این چالش عبور کنیم، گپ بزنیم. پس اگه موضوع برات جالبه، تا آخر اپیزود همراه من باش.
موقعیتی که اول این اپیزود تعریف کردم، تجربهی نوعی از فرسودگی شغلی بود. تو این وضعیت، فرد تو محیط کاری قرار داره که اصلاً از اون لذت نمیبره، و احتمالاً علاوه بر اینکه سخت کار میکنه، ولی مدیر یا همکاران خوبی نداره. عملاً هرچی جلوتر میره، اوضاع هم سختتر میشه. پس یا فرد مجبور به ادامهی این وضعیت میشه یا کارش رو عوض میکنه. ولی در کل، این لحظهایه که فرد ارتباط حسیشو با کارش از دست میده و عملاً انرژی ادامه دادن رو نداره، و انجام کارها سخت میشه.
چطوری میتونیم بهعنوان یک مهندس نرمافزار از این وضعیت خارج شیم، یا حداقل سعی کنیم پرفورمنس خودمون رو حفظ کنیم؟ چقدر طول میکشه تا خودمونو پیدا کنیم؟ فرسودگی شغلی تو حوزهی مهندسی نرمافزار یه جورایی از رگ گردن به ما نزدیکتره. خود من هم تجربهی این چالش رو تو مقاطع مختلف داشتم. ولی تجربههای شخصی من نسبت به چیزی که تعریف کردم متفاوت بود. برای من اینطوری بود که تمام وقت و توجه من فقط و فقط به کار بود، و هر چیزی غیر از کار، در اولویتهای بعدی قرار میگرفت. پس میشه این نتیجه رو گرفت که هر کسی میتونه تجربهی متفاوتی از فرسودگی شغلی داشته باشه.
ولی تو این موقعیت، چه کاری میتونیم انجام بدیم؟ یه جملهی کلیدی توی کتابی که اول اپیزود معرفی کردم بود که خیلی به دل من نشست، و یه جورایی میشه اونو اولین قدم رهایی از چرخهی فرسودگی دونست. اونم اینه که: "شما نمیتونید چیزی که خارج از کانون توجهتونه، تغییر بدین." به زبان سادهتر، ما وقتی میتونیم یه چیزی رو حل کنیم یا تغییر بدیم که نسبت بهش آگاهی یا خودآگاهی داشته باشیم. پس تو این شرایط، اولین قدم اینه که بیشتر و بیشتر روی خودمون تأمل کنیم؛ اینکه تو طول روز چه اتفاقی برای ذهن و بدنمون میافته، و بفهمیم که آیا بر اساس این علائم، من در حال تجربهی فرسودگی شغلیام؟ راستش این موقعیت، یکم مرموزه و ممکنه تو آدمهای مختلف به شکلهای متفاوتی خودشو نشون بده. ولی بعد از آگاهی نسبت به این چالش، قدم بعدی شناسایی عوامل اونه. مثلاً برای من، محیط و پروژهای بود که داشتم روش کار میکردم. پس تو قدم بعدی، باید توی محیط تغییری اعمال میکردم. مطرح کردن دغدغهها با تیملید یا مدیرتون میتونه یک گزینه باشه، تا حداقل از دغدغههات بگی و سنگینی این مسئله رو از رو شونههات کم کنی. البته این به شرطیه که شما با یک مدیر سالم کار میکنید. مثلاً اگه یه مدت طولانی دارید روی یک پروژهی خاص کار میکنید و دیگه فکر میکنید پروژه براتون چالشی نداره و عملاً فرصت یادگیری رو از دست دادید، میتونید اینو مطرح کنید که پروژه یا تیمتون رو عوض کنید. یکی دیگه از راهکارها برای کم کردن فرسودگی شغلی اینه که خیلی روی تعادل بین کار و زندگی توجه کنیم. چون مثلاً برای خود من، یکی از مواردی بوده که دچارش میشم و عملاً فراموش میکنم زمانهایی رو برای استراحت، ورزش، یا کارهایی که خارج از حیطهی کاری هستن اختصاص بدم. گاهی اوقات هم فقط نیازه که آدم از فضای کاری فاصله بگیره، تا بتونه انرژی از دست رفتهشو بازسازی کنه و دوباره با انگیزهی بیشتر کارشو شروع کنه. البته میدونم این مسئله تو هر جا و مکانی که باشی خیلی سخته، ولی باید آدم دو دو تا چهارتا کنه ببینه کدوم بیشتر براش مهمه. یکی دیگه از عواملی که میتونه به گذروندن فرسودگی شغلی کمک کنه، صحبت کردن در مورد احساسات و تجربههای شخصی با کساییه که باهاشون داریم کار میکنیم. شاید دونستن اینکه شما تنها نفری نیستید که تو یک تیم دارید از این مشکل رنج میبرید، یکم وضعیت رو بهتر کنه و بتونه شما رو از انزوا خارج کنه. در نهایت، تغییر شرکت یا بخشی که دارید توش کار میکنید میتونه یک گزینه باشه که آدم میتونه روش فکر کنه. ولی این امکان وجود داره که تو موقعیت جدید، این چالشها دوباره سراغ آدم بیان. اما بعضی موقعها، فرسودگی شغلی تو شرکتهای مختلف تجربه میشه؛ شاید بشه به این موضوع فکر کرد که شاید تو زندگی کاری، یک تغییر اساسی نیازه.
همونطوری که قبلتر هم گفتم، فرسودگی شغلی برای کسایی که تو حوزهی مهندسی نرمافزار یا برنامهنویسی کار میکنن، یکی از چالشهای رایجه. ولی باید دونست که این چالش هم معمولاً یک وضعیت موقتیه، و اگه یکم حواسمون به خودمون باشه، میشه ازش عبور کرد. ولی مهمترین بخشش اینه که یکم وضعیت روزانهمون رو ترک کنیم و اگه علائمی دیدیم، یکم شاخکمون تیز شه! من در آخر میخوام یه چیز رو اضافه کنم که یه جورایی تجربهی شخصی منه و برای من خیلی کار کرده. اونم اینه که زمانی رو برای بطالت در نظر بگیرید، و تو این تایم، فارغ از هر کار ارزشمندی، یکم برای خودتون وقت بگذرونید.
خب، بذارید یه جمعبندی کلی داشته باشیم: تو اول اپیزود در مورد چندتا موقعیت صحبت کردیم که معمولاً آدمها تو اونها از فرسودگی شغلی، یک نوع غر درونی دارن و از کاری که میکنن لذت نمیبرن. یا توی یک موقعیت دیگه تعریف کردیم که چجوری اولویت اول زندگی تبدیل میشه به کار و عملاً تعادل بین کار و زندگی از بین میره، و کمکم یه سری علائم ظاهر میشه که دیگه آدم حال ادامه دادن رو نداره. بعد اومدیم در مورد چندتا از راهکارها برای خروج از این وضعیت صحبت کردیم و گفتیم چطوری میشه از این چرخه بیایم بیرون.
مرسی که تا اینجا گوش دادید! راستش این یک دغدغهی شخصی برای خودم و خیلی از کسایی بود که میشناختم و دوست داشتم اینجا مطرحش کنم. پس اگه این موضوع برات آشنا بود، نظرت رو با من درمیون بذار. خیلی مخلصم. تا اپیزود بعد… خداحافظ.