
در اپیزود نه «کدشناسی»، موضوع بازدهی سمی (Toxic Productivity) را بررسی میکنیم؛ وضعیتی که در آن میل دائمی به «مفید بودن» به جای پیشرفت، به اضطراب و فرسودگی منجر میشود. در این اپیزود به مرز باریک بین بهرهوری سالم و گرفتار شدن در چرخهی مشغول شدن دائمی میپردازیم و ریشههای این طرز فکر و تأثیر فرهنگ Hustle cuture دنبال میکنیم.
همچنین برری میکنیم چطور میتوان این الگوها را تشخیص داد و از آنها فاصله گرفت.
هدف این اپیزود بررسی و بازنگری مفهوم بازدهی و رابطهی آن با کار و زمان است؛ رویکردی که نه تلاش را نفی میکند و نه زندگی را قربانی وسواس بازدهی میسازد. منابع :
Toxic Productivity - Israa Nasir
The Art of Thinking Clearly - Rolf Dobelli
In Praise of Idleness and Other Essays - Bertrand Russell
متن اپیزود : مقدمه
آیا تا به حال برای شما پیش آمده که در اوقات فراغت خود، تمام تلاشتان را برای یافتن کاری به منظور پر کردن آن زمان به کار بگیرید؟
به عنوان مثال، در مسیر بازگشت به منزل، هدفون به گوش خود بگذارید و خود را ملزم به شنیدن یک پادکست یا کتاب صوتی کنید؛ یا حتی در لحظاتی که در کنار خانواده وقت میگذرانید یا در یک مهمانی حضور دارید، دائماً تمایل داشته باشید لپتاپ خود را باز کرده و یکی از کارهای عقبافتاده را به اتمام برسانید.
شاید در نگاه اول، این رفتار چندان بد به نظر نرسد. چرا که اگر بتوان از این زمان برای انجام کارهای بااهمیتتر استفاده کرد، انجام آن منطقی به نظر میرسد. اما اگر نتوانیم در این زمان کار مفیدی انجام دهیم، اولین حسی که به ما دست میدهد چیست؟ آیا یک حس ترس از این موضوع به ما دست میدهد که به اندازه کافی کار نمیکنیم؟ یا اینکه فکر میکنیم وقت خود را با کاری بیاهمیت هدر دادهایم؟
این طرز فکر، مفهومی است که تحت عنوان «بازدهی سمی» (Toxic Productivity) شناخته میشود. این باور به فرد القا میکند که دستیابی به بازدهی بالا، به هر قیمتی که باشد، ارزشمند است. اکنون در این اپیزود، قصد دارم به همین مفهوم و آسیبهای ناشی از آن بپردازم. میخواهیم ببینیم مرز بین یک تلاش سالم و وسواس برای مفید بودن کجاست.
بنابراین، طبق روال هر اپیزود، ابتدا چند سؤال را مطرح میکنم و در طول برنامه، تلاش میکنم به آنها پاسخ دهم:
تفاوت بین مشغول کردن خود با انبوهی از کارها و یک بازدهی سالم چیست؟
چرا نیاز داریم همیشه یک کار مفید انجام دهیم؟
ریشههای این طرز فکر از کجا شکل میگیرد؟
و در نهایت، چگونه میتوانیم از این چرخه خارج شویم؟
بخش اول: معرفی اپیزود
با عرض سلام! بنده محمد علیپور هستم و این نهمین اپیزود از پادکست «کُدشناسی» است. در هر اپیزود از این پادکست، معمولاً یک چالش، موقعیت یا یک جستار فکری را از دنیای مهندسی نرمافزار مطرح کرده و کمی در مورد آن مکث میکنیم.
موضوعی که در این اپیزود قصد دارم به آن بپردازم، «بازدهی سمی» (Toxic Productivity) است. میخواهیم ببینیم این اصرار همیشگی برای مفید بودن چگونه میتواند بر کار و زندگی ما تأثیر بگذارد. تلاش میکنم سؤالهای مطرحشده در بخش مقدمه را با کمک منابع و تجربیات شخصی، بررسی کرده و در صورت لزوم، کمی روی آنها عمیق شویم.
بخش دوم: تفاوت بین فعالنمایی و بازدهی سالم
ما انسانها به طور طبیعی به دنبال رشد کردن هستیم. یعنی تمایل داریم از تمام تواناییهایی که داریم استفاده کنیم تا هم به اهدافمان برسیم و هم یک زندگی بهتر و با رضایت بالاتری را تجربه کنیم. اثربخش بودن کارهایی که انجام میدهیم، با در نظر گرفتن زمان و انرژی صرفشده برای آن کار، ما را یک قدم به اهدافمان نزدیکتر میکند و این به معنای بازدهی بالاتر است.
موضوعی که در این اپیزود قصد دارم در مورد آن صحبت کنم، برای خود من نیز تازه و جدید است. وقتی داشتم به الگوهای رفتاری خودم و بسیاری از دوستان و همکارانم دقت میکردم، متوجه یک وجه مشترک در میان همه ما شدم. گویا همه ما یک نیاز درونی برای بازدهی بالاتر و مفید بودن دائمی داریم.
حال سؤال اینجاست، مگر «پروداکتیویتی» (Productivity) یا بازدهی بالا چیز بدی است؟ مگر نمیگوییم برای اینکه به موفقیت و اهدافمان برسیم باید تلاش کنیم؟ بیایید یک بار دیگر تعریف بازدهی یا پروداکتیویتی را مرور کنیم:
پروداکتیویتی به زبان ساده، یعنی اینکه چقدر از زمان، انرژی و تمرکز خود را استفاده میکنیم تا به هدف یا نتیجهای که مدنظرمان است، برسیم.
بنابراین، هدف اصلی این است که بتوانیم با بهینهترین حالت به بهترین نتیجه دست یابیم و این به معنی بیشتر یا سختتر کار کردن نیست.
اینجا دقیقاً همان نقطه مهم و تفاوت بین یک بازدهی سالم و مشغول کردن خود با کارهای مختلفی است که با نیت افزایش بازدهی انجام میشود. در ادامه، بیشتر در مورد آن صحبت خواهیم کرد.
بخش سوم: بازدهی بینهایت
موضوع بازدهی سمی یک مسئله بسیار شایع و گسترده در جوامع کاری است و سابقه طولانی از تحقیق و پژوهش در مورد آن وجود دارد. زمانی که برای این اپیزود تحقیق میکردم، با کتابی به نام «Toxic Productivity» نوشته خانم «ایزرا نظیر» آشنا شدم که منبع اصلی این اپیزود نیز هست.
این کتاب در معرفی این مفهوم به یک مسئله بزرگتر به نام «هسل کالچر» (Hustle Culture) اشاره میکند که به نوعی به فرهنگی کاری گفته میشود که موفقیت را برابر با کار مداوم و بدون وقفه میداند، حتی اگر به قیمت از دست دادن سلامتی و استراحت فرد تمام شود. این کتاب، بازدهی سمی را نتیجه و ثمره این طرز فکر میداند که میتواند مشکلات زیادی را در درازمدت برای افراد ایجاد کند. کلمه «سمی» دقیقاً برای توصیف عادات یا رفتارهایی به کار میرود که از یک حد فراتر رفته و به افراط کشیده میشوند.
حال، زمانی که ما درگیر این مسئله هستیم، حس ترسی را تجربه میکنیم که به ما القا میکند به اندازه کافی کار نکردهایم و ما را وادار به انجام کاری میکند و دائماً به ما میگوید: بیکار نباش!
به این ترتیب، تمام تمرکز ما فقط روی کارهایی میرود که انجام ندادهایم و برای انجام دادنشان سعی میکنیم با تمام انرژی تمام روز را مشغول کارهایی باشیم که این خلأ را پر میکند. احتمالاً در ذهن بسیاری این سؤال میگذرد که یعنی نباید کار کنیم یا به دنبال اهدافمان برویم؟ اصلاً اگر کار نکنیم، پس چهکار کنیم؟
واقعیت این است که ما انسانیم و برای تأمین زندگی خود و خانوادهمان باید کار کنیم. من اصلاً مخالف تلاش کردن و دنبال کردن اهداف نیستم و اتفاقاً به نظرم جدی نگرفتن کار، به خصوص برای کسانی که تازه کارشان را شروع کردهاند یا روی یک حوزه کاری متمرکز شدهاند، میتواند مشکلات زیادی را در زندگی افراد ایجاد کند.
مسئلهای که ما میخواهیم به آن برسیم این است که بتوانیم یک آستانه یا مرز بین یک تلاش سالم و یک نوع مشغول بودن که دلیلی جز کم کردن فشار افکار منفی که در مورد خودمان داریم، ندارد، پیدا کنیم. پس یکجورهایی، منشأ این مسئله ترس است.
به عنوان مثال، زمانی که خود را مجبور میکنیم یک ایمیل کاری را ساعت ۲ صبح ارسال کنیم، در صورتی که همان کار را میتوان ساعت ۸ صبح انجام داد، زیرا کسی که قرار است آن ایمیل را بخواند، احتمالاً قبل از ساعت ۹ صبح ایمیلش را چک نمیکند؛ اما ما مصر هستیم که این کار را در همان ساعت انجام دهیم.
بنابراین، اولین قدم این است که بفهمیم هر کاری که داریم انجام میدهیم چه نیتی پشت آن است. این شاید مهمترین بخش در شناسایی این الگو باشد. در مرحله بعد، میخواهیم بررسی کنیم چه عواملی بیشتر ما را در این مسیر هل میدهند.
بخش سوم - ریشههای این طرز فکر کجاست؟
مقایسه کردن یکی از عواملی است که میتواند در شکلگیری این رفتارهای ناسالم تأثیر زیادی داشته باشد. احتمالاً اکثر ما داستانهای زیادی از افراد موفقی که استارتاپی را شکل دادهاند یا رؤسای شرکتهای بزرگ بودهاند، شنیدهایم. افرادی که از تکتک لحظات روزانهشان به بهترین شکل استفاده میکنند و میگویند فقط چند ساعت در روز میخوابند.
قصههایی که یکجورهایی ما را مجاب میکند برای ثانیه به ثانیه روزمان برنامه داشته باشیم و سعی کنیم بهترین استفاده را از همه لحظات ببریم. گاهی اوقات این پیامها آنقدر قوی و تأثیرگذار هستند که ناخودآگاه ذهن را درگیر میکنند و وقتی این فرمولها را دنبال نمیکنید، همان حس ترس یا اضطراب به سراغتان میآید و ناخودآگاه با خود میگویید: شاید به خاطر این به هدفم نرسیدم که به اندازه کافی کار نکردم!
وقتی داشتم روی این موضوع تحقیق میکردم، ناخودآگاه یاد یکی از فصلهای کتاب «هنر شفاف اندیشیدن» به نام «چرا باید به قبرستانها سر بزنید؟» افتادم. در این فصل، به مفهومی به نام «خطای بقا» (Survivorship Bias) اشاره میکند.
خطای بقا یعنی ما انسانها دوست داریم فقط داستان آن یک درصدی را بشنویم که با سختکوشی و کار مداوم، به اوج موفقیت رسیدهاند، اما کمتر میشود در مورد آن ۹۹ درصد باقیمانده داستانهایی را پیدا کنیم یا بشنویم. منظورم آن کسانی است که دقیقاً همین مسیر را رفتهاند، اما به هر دلیلی موفق نشدهاند.
زیرا وقتی میخواهیم کاری را شروع کنیم، بیشتر دوست داریم جزو آن ۱ درصد باشیم که موفق شدهاند تا آن ۹۹ درصد باقیمانده. این یکجورهایی منطقی است؛ شاید اگر اینگونه نبود، هیچ کاری شروع نمیشد. اما مشکلی که وجود دارد این است که عواملی مانند تلاش زیاد، زمان گذاشتن طولانی، کم خوابیدن یا هر عامل دیگری را که در داستانهای موفقیت میشنویم، تنها عامل اصلی موفقیت آن ۱ درصد در نظر میگیریم، در حالی که شاید آن ۹۹ درصد باقیمانده نیز این کارها را کرده باشند که حتماً همینطور است.
و تصویری که در ذهن ما شکل میگیرد این است که اگر ما تا الان نتوانستهایم به آن هدف یا موفقیت برسیم، احتمالاً به اندازه کافی خوب نبودهایم.
از طرف دیگر، وقتی نمیتوانیم از زمانمان به درستی استفاده کنیم یا وقتی میبینیم کارهایی که ما همیشه دوست داشتیم انجام دهیم را فرد دیگری با تلاش و برنامهریزی دقیق انجام داده، یک حس ترس در ما شکل میگیرد که به «فومو» (FOMO) یا «ترس از دست دادن» معروف است. این حالت یک نگرانی و ترس در ما ایجاد میکند که ما ناخواسته وارد یک چرخه معیوب مقایسه کردن و فکر کردن در مورد آینده و کارهایی که باید میکردیم و نکردیم، میشویم.
حالا فکر کنید در این وضعیت که هوش مصنوعی وارد این بازی شده و هر روز کلی سرویس و تغییرات جدید را رو میکند، چقدر فکر کردن به چنین مسئلهای شدت پیدا کرده است. در این حالت کاملاً امکان دارد درگیر کلی کار شویم که فقط ما را مشغول میکنند تا کمی صدای این نگرانی را کمتر کنیم. زیرا وقتی کاری انجام میدهیم، احساس میکنیم تسلط بیشتری روی اوضاع زندگی خود داریم، اما این مشغول بودن با کارهایی که منشأشان این نوع از ترس است، معمولاً بیهدف و پراکنده انجام میشود و حتی میتواند ما را از مسیر اصلیمان دور کند و یک حس توهم کنترل به ما بدهد که در کوتاهمدت مانند یک مسکن عمل میکند، ولی بعد از آن دوباره به حالت قبل برمیگردیم.
نوع احساسات و شرایطی که هر کسی تجربه میکند، میتواند فرد به فرد متفاوت باشد، ولی احتمالاً یک چیز مشترک، نتیجه این افکار و احساسات است که میتواند تمرکز را از روی رویکرد سالم دور کند و فشار این مشکلات را بیشتر کند.
بخش چهارم: از فعالنمایی تا بازدهی
تا اینجا در مورد ریشههای این طرز فکر صحبت کردیم و دیدیم که چطور این فشارها، ما را آگاهانه یا ناآگاهانه وادار به یک نوع مشغول بودن یا «فعالنمایی» میکند. فعالنمایی دقیقاً واکنش ماست برای پر کردن زمانمان با کارهایی که شاید در ظاهر مفیدند، مانند گوش دادن به یک پادکست آموزشی، اما در اصل، هیچ هدف مشخصی پشت آن نیست.
این فعالیتها میتوانند به شکلهای مختلفی انجام شوند، مثلاً انجام کارهای همزمان یا «مالتیتسکینگ» (Multitasking) که نتیجهاش فشار ذهنی زیادی است که به ما وارد میشود، یا کار کردن در ساعات طولانی، یا حتی اینکه باید برای رسیدن به کارهایمان زود از خواب بیدار شویم، همان مثال معروف: «سحرخیز باش تا کامروا باشی».
در صورتی که در واقعیت، هر کسی یک ریتم شبانهروزی متفاوت دارد و زمانهای اوج هوشیاری و تمرکز هر کس فرق میکند. این بسیار مهم است که ریتم طبیعی بدنمان را بشناسیم. کار کردن در زمانی که شاید اصلاً برای ما مناسب نیست، یکی دیگر از آن عواملی است که ظاهراً بازدهی را بالا میبرد ولی احتمالاً واکنش بدنمان چیز دیگری خواهد بود.
این روشها باعث میشوند در ظاهر ما کارهای زیادی را پیش ببریم، اما در نهایت در درازمدت نتیجهای به جز استرس، مشکلات خواب و فرسودگی نخواهد داشت.
بخش پنجم: چگونه از این چرخه خارج شویم؟
در بخشی از کتاب «بازدهی سمی»، به موضوعی در مورد مکانیسم مغز در مقابل تغییرات پیرامون انسان اشاره شده که چطور مغز هر تغییر یا چیز ناآشنایی را به عنوان یک خطر در نظر میگیرد تا بتواند بدن را برای مقابله با آن آماده کند. در ادامه، اشاره میشود که سیستم عصبی ما دو حالت دارد:
یک حالت سمپاتیک که وظیفه کنترل استرس بدن را بر عهده دارد.
و یک حالت پاراسمپاتیک که کنترل وضعیت آرامش را در انسان مدیریت میکند.
وقتی ما به صورت مداوم در حال کار هستیم، سیستم سمپاتیک بدن را در حالت آمادهباش قرار میدهد. در این حالت، ضربان قلب بالا میرود، تنفس سریعتر میشود و جریان خون به سمت عضلات میرود تا بدن برای فرار یا مبارزه آماده شود.
این مسئله برای یک بازه کوتاه شاید مشکلی را ایجاد نمیکند، ولی وقتی این حالت زیاد اتفاق میافتد، در یک بازه زمانی نسبتاً طولانی باعث ایجاد مشکلاتی مانند «برناوت» (Burnout) یا همان فرسودگی شغلی میشود که در اپیزود یک این پادکست به آن پرداختم و در نهایت میتواند به شدت سلامتی را تهدید کند.
این موضوع شاید از آن موضوعاتی باشد که یک راهحل واحد برای حل کردنش وجود ندارد، ولی فکر میکنم ساعتها میتوان در موردش صحبت کرد. به نظرم اولین و مهمترین عاملی که میتواند به ما در خارج شدن از این چرخه کمک کند، این است که بفهمیم درگیر این مسئله هستیم یا نه و در درجه دوم، کمی روی کارهایی که داریم انجام میدهیم دقیقتر شویم و یکجورهایی قبل از شروع کردن کارها، از خودمان بپرسیم: «اصلاً چرا داریم این کار را انجام میدهیم؟»
بگذارید این بخش را با یک قسمت از کتاب «در ستایش بطالت» نوشته «برتراند راسل» به پایان برسانم. او میگوید:
«در بین تمام صفتهای آدمها، مردم دنیا بیشتر به خوشاخلاقی نیاز دارند و خوشاخلاقی ثمره آسایش و دلشوره نداشتن است، نه عمری جان کندن و زحمت کشیدن!»
بخش پایانی
خب، بیایید یک جمعبندی سریع داشته باشیم!
در این اپیزود، در مورد مسئلهای به نام «بازدهی سمی» صحبت کردیم و دیدیم که این طرز فکر چگونه میتواند ما را وادار به انجام کارهایی بکند که منشأشان ترس و یک سری احساسات منفی است. سپس دیدیم این مشغول بودن با کارهایی که شاید علتشان را نمیدانیم، چطور میتواند روی ما تأثیر بگذارد و بررسی کردیم چه عواملی باعث میشوند با شدت بیشتری این کار را انجام دهیم. بعد دیدیم که این مسئله چه آسیبهایی را در درازمدت به ما وارد میکند و در نهایت، بررسی کردیم آیا برای خلاص شدن از این چرخه راهی هست یا خیر.
تمام منابع این اپیزود را در وبسایت و کانال تلگرام قرار میدهم تا اگر دوست داشتید، با جزئیات بیشتری این مسئله را دنبال کنید.
خب، کمکم داریم به آخر این اپیزود میرسیم! امیدوارم که این اپیزود به دردتان خورده باشد. اگر اینطور بود، لطفاً آن را با دوستان و همکارانتان به اشتراک بگذارید و اگر تجربه، نظر یا پیشنهادی دارید، خیلی خوشحال میشوم از طریق شبکههای اجتماعی و پادگیرها با من در تماس باشید.